آخرین شب
آخرین شب بارداری🌺 خواب به چشمهایم نمیآید. امشب، شب اخر بارداری من است. 9 ماه انتظار امشب تمام میشود. باور اینکه قرار است فردا بغلش کنم و شیرش بدهم برایم باور نکردنی است. 9 ماه منتظر بودم ولی الان استرس دارم. 9 ماه مواظبش بودم، 9 ماه با او حرف زدم، 9 ماه غمش را خوردم. الان که فکر میکنم میبینم چقدر دلم برایش تنگ شده! انگار چندین سال است که او را میشناسم؛ یک آشنای قدیمی که مدتهاست او را ندیدهام و فردا قرار است بعد از سالها دوری دوباره ببینمش. استرس دارم ولی به همه میگویم خوبم. گریهام میگیرد وقتی به او فکر میکنم به آن موجود کوچک دوست داشتنی من. در این 9 ماه هر وقت ...
نویسنده :
هستی مامی
21:15